
قسمت اول...
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در جنگ برای یک لحظه از عملکرد خود پشیمان نیستیم . «امام خمینی (ره)»
این ایام مصادف است با سالگرد عملیات کربلای ۵ و والفجر ۸
خداوند همواره تفضلاتش را بیش از پیش نثار آن عزیزانی نماید که خالق آن حماسههای بینظیر بودند نام و یاد ایثار گران دفاع مقدس را هیچکس نمیتواند پاک کند اگر دشمنان توانستند نام و یاد سرور شهیدان را محو ونابود کنند، خواهند توانست این حماسهها را از ذهنها محو کنند .
میخواهم یاد وخاطره ای از آن ایام کنم باشد خداوند به برکت شهیدانی که چند صباحی در کنار یکدیگر بودیم بر ما عنایتی کند تا بیشتر شرمنده نباشیم و توفیق شفاعتشان نصیب ما گردد .
در تاریخ ۲۰/۱۱/۶۴عملیاتی در منتهی الیه جنوب غربی کشور در منطقه اروند رود با رمز یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) آغاز گردید به نام والفجر۸٫
شاید کمتر فرماندهی پیش بینی میکرد که بایستی بیش از ۷۰ روز نبردی سنگین وآتشهای سهمگین را تحمل و تجربه کنیم .
فاصله اروند از ساحل ما تا ساحل دشمن بین ۵۰۰ تا ۱۲۰۰ مترمتغیر بود، مضافاً اینکه رودخانه وحشی اروند در فواصل روزهای مختلف جزر و مدی تا ۱۱ متر را همرا ه داشت دشمن در ساحل خود با انواع تجهیزات پیشرفته روز و دکلهای دیدبانی که تا ۱۰۰ متر هم میرسید برخوردار بود به اضافه اینکه آخرین اخبار از کوچکترین تحرکات نیروهای رزمنده را بوسیله آواکسهای آمریکایی مستقر در عربستان دریافت میکرد.
در چنین شرایطی در نظر بگیرید در مقایسه با دشمن امکانات ما چیزی در حد صفر بود؛ اما این همه ماجرا نبود!! ماجرا از آنجا یی شروع شد که لشگر ۲۷ از اردوگاه کرخه به سمت اردوگاه کارون حرکت کرد در مدت کوتاهی که در کارون بودیم (شاید حدود ۲۰ روز) کمتر روزی شاهد آفتاب بودیم ومرتب هوا یا ابری ویا بارانی بود. بعدها فهمیدیم در چنین شرایط جوی، آواکسها قادر به جاسوسی و رهیابی نیستند و یا تحرکات ما را نوعاً جابجایی نیرو میدانستند نه عملیات زیرا که بر اساس دانش نظامی خود و امکانات و تجهیزات مستقر شده در منطقه از نظر آنان عملیات نظامی در این منطقه محال بود!!!
اما به فرمایش خداوند در قرآن کریم «ان تنصرالله ینصرکم ویثبت اقدامکم» و یا در جای دیگر میفرماید «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله».
این نصرت و غلبه ما بر دشمن انعکاس همان مناجاتها و راز و نیازهای بچهها با خداوند در دل شب و اشک و گریه مخلصان و توسل به اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در آن بیابانها بود وخداوند وعده اش را برای ما محقق فرمود.
به فرموده حضرت امام (ره )، تا ایمان در قلب شماست پیروزید.
بعد از مدت سپری شده در اردوگاه که با آمادگی برای عملیات و برپایی رزمهای شبانه و بعضاً خشم شبانه ومانورهای متداول همراه بود یکی دو روز مانده به عملیات، عازم بهمنشیر شدیم.
در آن شب که وارد بهمنشیر شدیم به دلیل بارندگی شدید، زمین به جهت گلولای بسیار لغزنده بود بطوریکه از زمان پیاده شدن از کامیونها تا رسیدن به محل استقرارمان بارها به زمین خوردیم ودر اتاقکهایی خشتی و گلی مستقر شدیم که ظاهراً متعلق به روستائیانی بود که سالها پیش به واسطه جنگ تخلیه کرده بودند.
فردا صبح به ما اطلاع دادند که از دیشب در منطقه فاو عملیات شده و ظرف چند شب آینده قرار است لشگر ۲۷ نیز وارد عملیات شود.
عصر همان روز به سمت اروند رود حرکت کردیم. شب را در سولههای نزدیک اروند سپری کردیم. دیگر منطقه کاملاً عملیاتی شده بود و سوختن مخازن نفتی و دود ناشی از آن به همراه پرواز جنگدههای عراقی و بعضاً بمباران مواضع و شلیک پدافند ما به سمت هواپیماهای دشمن کلاً منطقه به حالت جنگی در آمده بود.
سایر گردانها هم آمدند و مستقر شدند. شب را در همان سولهها به سر بردیم.
خاطرم هست شب ۲۲ بهمن بود و از طریق رادیو صدای الله اکبر می آمد وبچههاهم همگی تکبیر سرمیدادند.
صبح روز بعد از آنجائیکه روز دوم عملیات بود، در راستای تقویت روحیه بچهها اطلاعیهای از طرف فرماندهی لشگر ۲۷، حاج محمد کوثری صادر شده بود که این اطلاعیه را شهید حسین دستواره برای بچهها خواند که در آن با توکل و ایمان بر نیروی لایزال الهی و غلبه بر دشمن تا رسیدن به کربلا تأکید شده بود.
حدودهای عصر بود که به سمت قایقها حرکت کردیم. پس از ساعاتی معطلی سوار قایقها شدیم. جمع شدن در کنار رودخانه اروند با توجه به اینکه روز دوم عملیات بود، بسیار خطرناک بود و هر لحظه منتظر هجوم هواپیماها بودیم. خوشبختانه تا آن لحظه این اتفاق نیفتاد ولی بعدها شندیم ساعاتی پس از انتقال ما از آن منطقه ،هواپیماهای دشمن همانجا را بمباران کردند.
ما پس از گذر از عرض اروند وارد اسکله شدیم. چند تا گردان از لشگر ۲۷ شب قبل از ما وارد عمل شده بودند که من خودم حاج آقا پروازی، روحانی معروف لشگر، را در لحظه ورود به اسکله دیدم که دستش مجروح شده و داشت سوار قایق میشد. البته شنیدیم که شیخ آذری، گره گشا و اصفهانی از مسئولین گردانهای مالک وعمار شب قبل به شهادت رسیدند.
ما پس از ورود به شهر فاو وارد اتاقکهایی شدیم. ظاهراً مدرسه متروکه عراقی بود. همانطور که گفتم چون روزهای اول عملیات بود آتش سنگینی ریخته میشد، بطوریکه دسته دسته هواپیماهای عراقی را میدیدیم که وارد منطقه میشوند و بمباران شدیدی را روی مواضع ما دارند. فضا کلاً پر از دود و آتش و انفجار بود .
شب همگی بر بالای پشت بام نماز جماعت را به امامت شهید بزرگوار سید حسن احراری خواندیم این سید بزرگوار امام جماعت دستهمان بود. پس از آن نماز جماعت تاریخی بود که شهید بزرگوار میر آخوری برایمان صحبت کرد. از صحبتهایش بوی وداع می آمد .
عزیزانی که انتخاب شده اید! سلام ما را به شهدا و… برسانید … همدیگر را حلال کنید! هر کدام که بدی از من دیدهاید حلال کنید و….
چقدر های های بچهها گریه میکردند …
یکی از آن انتخابشدگان هم خودش بود. میرآخوری و امثالهم به جرأت ملائکهای بودند در قالب انسان.
هنوز که هنوز است بعد از ۲۷ سال چهره این بزرگمرد وخنده هایش در نظرم مجسم است. همواره به ما میگفت و نصیحت میکرد. بچهها قدر یکدیگر را بدانید ……
هنوز آن لبخندهای ملیح آنان در نظرم است.
از راست به چپ: شهید سید حسن احراری، شهید ابوالفضل مقدسی
مکان: اردوگاه کارون